جغجغه
پسرکوچولوی شیرینم هروز بامزه تر و شیرین تر از دیروز میشی انقد نمکی شدی که دایی علی و دایی نیما اگه امروز نبیننت فردارو طاقت نمیارن و خودشون رو بتو میرسونن
حتی پدر جون(پدربزرگت)هم هر دوسه روز میاد و باهات بازی میکنه برات یه شعر هم ساخته همراه اینکه شعر میخونه نازت میده تو هم انقد هزار ماشالله خوش اخلاقی که نمیزاری حنده از رو لباشون پربکشه همش هممون رو میخندونی با شیرین کاریات
آرتین نازم هروز که میرم بیرون برات اسپند دود میکنم چون وقتی تو خیابون یا تو منطقه باشیم همه از سفیدی پوستت تعجب میکنن اسمتو منو بابا فرهاد گذاشتیم دونه برف و عمو امیرت گذاشته شیربرنج عیبی نداره مامانی یروزی اسم من هم همین بود
گل پسرم دیروز رفتیم خونه خاله بهاره ولی از اول تا اخر شما جیغ زدی و گریه کردی تا حالا ندیده بودم اینطور گریه کنی حتی خونه هم که اومدیم بکم بازی کردی پدربزرگ و دایی جونا اومدن یکم هم با اونا بازی کردی ولی بعدش دوباره افتادی رو دور جیغ و گریه عزیزم چند ساعت گریه کردی نمیدونم چت شده بود اخر با هزار بلا خوابوندمت
اما از کارای بامزه ای که این روزا میکنی اینه که یاد گرفتی جغجه اتو تو دستت بگیری و باهاش بازی کنی یکی از جغجه هاتو بیشتر از همه دوست داری و بیشتر با اون بازی میکنی
وقتی میدم دستت اول یکم مزشون میکنی بعد میبینی خوشمزه نیستن و از صداش تعجب میکنی بعد همینطور باهاش سرو صدا در میاری حتی وقتی خوابت هم میبره ولش نمیکنی همینطور تو دستت نگهش میداری الهی من فدات شمن که تو هم برای من اسباب بازی کن شدی
الهی که فدای دستای کوچولوت بشه مامان
تا یه دقیقه میزارمت روی زمین سریع از اینور خودتو اونوری میکنی اینم عکس لحظه به لحظه