اولین دمر شدن
نی نی جونم روز ١٩ اردیبهشت خاله مریم اومد دنبال منو شما و مارو برد خونشون
برات یه تشک برده بودم تا یکم روش بازی کنی اخه هی از این پهلو میری اون پهلو و خیلی خوشت میاد
همین طور مشغول حرف زدن با خاله مریم بودم که دیدم شما دمر شدی و به شکم خوابیدی و دستات رو هم از زیرت در اوردی و خوشحال داشتی برا خودت اواز میخوندی سرتو هم با افتخار گرفته بودی بالا و داشتی مارو نگاه میکردی و میخندیدی
منو خاله میخواستیم قورتت بدیم خاله مریم مهربون هم ازت یه عالمه عکس گرفت
بعدش دیگه از خوشحالی که هی برا خودت دمر میشدی ساکت نمیشدی یکسره سرو صدا راه انداخته بودی خاله مریم تی وی رو شن کرد ببینیم در اون حال نگاه میکنی که دیدم بعلههههههه حواست حسابی جمع شده اینک عکست تو بحر تلویزیون نگاه کردن
وقتی دیدم خیلی شنگول و سرحالی از خاله مریم خواستم بیاد و ازت بازم عکس بگیره و نی نی جونم انقد عکسات قشنگ شده که میخوام ببرم چاپ کنم و رو شاسی بزنم
اخر سر هم از عکس گرفتن خسته شدی گذاشتمت بازی کنی داشتی برا خودت پهلو به پهلو میشدی و حسابی اواز میخوندی که دیدم تو همون حالت خوابت برده الهی من فدات شم
اهان عاشق اکواریوم خونشون شدی و چشم از ماهیا برنمیداشتی
ماهیا هم تورو دیدن و همه اومدن جلو شیشه