آرتین آرتین ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

آرتین کوچولو

عشق من

1391/12/15 12:25
نویسنده : مرمر
809 بازدید
اشتراک گذاری

پسر عزیزم هروز که صبح میشه و چشمام به صورت نازت میفته میگم خدایا این دیگه اخرین حد دوست داشتنه دیگه عشق بیشتر از این نمیشه ولی باز فردا میبینم که خیلی بیشتر از دیروز دوست دارم نمیدونم این قلب منه که داره هروز بزرگتر میشه ؟؟؟؟؟؟خدایا چجوری این همه عشق به این گل زندگیم توش جا شده پسرنازم تازه میفهمم مادر بودن یعنی چی؟ تازه دارم قدر مادر خودمو میدونم اینکه چقد سخته چقد مسولیت داری و اینکه چه عشق بزرگی به بچه ات داری

الان سه شبه که خیلی بیقرار شدی تا صبح نمیذاری مامان چشم رو هم بذاره تا میزارمت رو تخت شروع میکنی به گریه و من هم همراه تو بیدار میمونم تو بغلم میگیرمت سرتو میزارم رو قلبم و برات لالایی میخونم تو اروم میگیری و میخوابی اما تا من میام بخوابم زود میفهمی و بیدار میشی و دوباره داستان از اول شروع میشه و من تا صبح بیدار میمونم ساعت ٧خوابت عمیق میشه و میزاری مامان تا ٨بخوابه و بعد هر نیم ساعت برای شیر از خواب بیدار میشی یه ربع شیر میخوری و خوابت میبره اما من بیدار میمونم تا باد گلوت رو بگیرم گاهی تا یه ربع طول میکشه که بزنی اون وقت مامان میاد چشم رو هم بذاره که باز شما بیدار میشی

تموم زندگی من میخوام بدونی که تو به زندگیم معنی دادی عاشقتم همیشه

 

کوچولوی ریزه میزه حسابی باهات درگیرم تا پستونک بخوری ولی از شانس من تو نمیخوری تا میکنم تو دهنت تف میکنی بیرون بابا هم خوشحال میشه

این روزا باهات که حرف میزنم انگار میخوای جوابمو بدی همش لباتو تکون میدی و صداهای بامزه در میاری اون وقته که دوست دارم حسابی بچلونمت و گازت بگیرم

جیگر مامان فقط یه چیزی منو خیلی ناراحت میکنه اونم موقعیه که میخوام بهت قطره ا+د بدم قبلش که کلی اخم و تخم میکنی بعدش هم انقد گریه میکنی که میخوام بمیرم عزیزم انقد سخت نگیر باید این قطره ها رو بخوری تا زود بزرگ شی دیگه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

ساناز
28 بهمن 91 14:46
سلام مامانی. خوشحال میشم به سایت ما سر بزنی.کلی لباس مارکدار با قیمتهای استثنایی. www.ninipal.com
مامان سمی
29 بهمن 91 8:27
ای جوووونم چقدر بزرگ و دوست داشتنی شدی آرتین جونم
واقعا این بی خوابیها و مخصوصا آروغ گرفتنها سخته اما چه میشه کرد مادر یعنی همین از خودگذشتن ها عزیزم همه اینها با یه خنده شیرینشون از یاد می ره



همین طوره وقتی از خواب نصف شب بیدار میشم تا شیرش بدم همینکه چشمم به چهره معصومش میفته همه خستگیام فراموشم میشه
الهه
29 بهمن 91 16:52
سلام مرمر جون تورو خدا سعی کن یادش بدی پستونک بخوره پسر من از همون اول لج بازی کرد منم خیلی شل گرفتم حالا میبینم چقدر جوب بود اگه پستونکی میشد
بوس برای پسر گلت


الهه جان فعلا که از من اصرار و از آرتین انکار 4دقیقه نمیزاره تو دهنش بمونه ولی همچنان باهم درگیریم تا یاد بگیره
مامان حسنا
29 بهمن 91 18:30
وای وای چقده نی نی مون بزرگ شده ماشالا چشم نخوره
خاله جون تصیر مامانیته که دیر به دیر عکساتو میزاره


خاله جون خب من شیطونم نمیزارم مامانم تند تند بیاد اپ کنه
مامانی درسا
30 بهمن 91 3:20
اوووووووو ببین این گل پسری هزار ماشاالله چقده ماه شده ....... من فداش دربست ....... عزیزم مر مر چون میدونم روزای اینروزات خیلی خیلی پررنگ و شیرینه برای هر سه تاتون بهترین بهترینها رو از خداوند خواستارم .....


مرسی عزیز دلم منم برا شما بهترینارو ارزو میکنم
مرمر(مامی کسرا)
1 اسفند 91 14:25
عزییییییییییییییزم بزنم به تخته هزار هزار ماشالا تو چقدر ماهی.ایشالا همیشه سالم باشی و روز به روز تپلی تر و بزرگتر بشی .....
مامان حسنا
1 اسفند 91 20:19
وای مامانی من عاشق اون لبای غنچه شدش شدم