روزانه های 6ماهگیت
پیشی کوچولوی نازم الان راحت خوابیدی و منم اومدم تا یکم از روزانه هات رو بنویسم عسل مامان عاشق روورکتی و دیگه جایی از خونه نمونده که تو بهش سرنزده باشی وقتی باباجون در میزنه با روروک تند تند میدویی طرف در تا من درو با زکنم و تو برای باباجونت دلبری کنی شبا وقتی میخوای بخوابی اول شیرمیخوری بعد پشتتو میکنی به من روتو میکنی طرف باباجونو با دستای کوچولوی نازت نازش میکنی و زمزمه وا رهم یه چیزایی بهش میگی بعدم زود خوابت میبره نمیدونی چقد منو بابا فرهاد از این کارات ذوق میکنیم از اینکه انقد مهربونی از اینکه انقد خوش اخلاقی بمحض اینکه چشماتو باز کنی میخندی انقد خوشم میاد از این کارت که خدا میدونه خاله مهناز و پیمان عاشقتن دلشون برات تنگ ...
نویسنده :
مرمر
23:18