آرتین آرتین ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آرتین کوچولو

روزانه های 6ماهگیت

1392/5/3 23:18
نویسنده : مرمر
484 بازدید
اشتراک گذاری

پیشی کوچولوی نازم

الان راحت خوابیدی و منم اومدم تا یکم از روزانه هات رو بنویسم

عسل مامان عاشق روورکتی و دیگه جایی از خونه نمونده که تو بهش سرنزده باشی

وقتی باباجون در میزنه با روروک تند تند میدویی طرف در تا من درو با زکنم و تو برای باباجونت دلبری کنی

شبا وقتی میخوای بخوابی اول شیرمیخوری بعد پشتتو میکنی به من روتو میکنی طرف باباجونو با دستای کوچولوی نازت نازش میکنی و زمزمه وا رهم یه چیزایی بهش میگی بعدم زود خوابت میبره نمیدونی چقد منو بابا فرهاد از این کارات ذوق میکنیم از اینکه انقد مهربونی از اینکه انقد خوش اخلاقی

بمحض اینکه چشماتو باز کنی میخندی انقد خوشم میاد از این کارت که خدا میدونه خاله مهناز و پیمان عاشقتن دلشون برات تنگ میشه و زود به زود میان دیدنت

کوچولوی من تازگیا عاشق کنترل تلویزیون شد یو اونو باهیچی عوض نمیکنی انقد دوسش داری تو اوج گریه اگه بهت بدم زود اروم میشی البته زودی هم میخوای بخوریش که مامان جونی نمیزاره و ازت میگیرم ولی بعدش یه گریه غم انکیزی راه میندازی که خدا میدونه

خونه قبلی که بودیم همسایمون کادوی تولدت برات یه استخربادی اورده بود که بهش 3تا پروانه وصله

نمیدونی با چه عشقی باروروکت میری سمتشونو میکنیشون و میاری جزو اسباب بازیات میندازی

 

عزیز دلم دوشنبه یه اتفاق خیلی بد افتاد و نمیدونی چقد اونروز من گریه کردم

دوستای من اومده بودن خونمون مهمونی منیره و اسما

یروز خیلی خوب بود برا افطار نگهشون داشتم و برا اسما چون خیلی دلش میخواست لازانیا درست کردم بعد هم یه عالمه گفتیمو خندیدیم و قرار شد تا اخرشب بمونن و وقتی بابا فرهاد اومد ما ببریمشون برسونیم

تا اینکه اسما ازم خواست اون چیزایی که قرار بوده بهش بدمو بیارم هممون روتخت نشسته بودیمو شماداشتی بازی میکردیئرفتم از تو کمد بردارم که سه بار به منیره گفتم حواست به آرتین باشه گفت باشه

مامانی تا رومو برگردوندم از تو کمد سمت تو دیدم از لبه تخت اویزون شدی و با فریاد من که گفتم منیره بگیرش خوتو پرت کردی پایین الهی بمیرم الهی دستم بشکنه که مواظب تونبودم توروسپردم دست کی دیگه

انقد گریه کردی که خدا میدونه داشتم از ترس میمردم فک کردم سرت شکست ولی خداروشکر نشکسته بود همزمان منم گریه میکردم و تورو تو بغلمگرفته بودمهمش میترسیدم نکنه اتفاق داخلی افتاده باشه

بعد منیره خیلی ریلکس میگفت خب پیش میاد دیگه این کولی بازیا چیه درمیاری؟

نمیدونی چقد عصبانی بودم گفتم تقصیر تو نیست تقصیره منه که بچمو پاره تنمو میسپرم دست تو

گفت لطفا به فرهاد نگو وای ارتین کاردم میزدی خونم درنمیومد

بابافرهاد اومدو اونا رو بردیم رسوندیم شما هم تو بغل من خوابت برده بود بابایی ازم پرسید چرا گرفته ای؟همونجا زدم زیر گریه و براش ماجرا رو تعریف کردم خیلی نگرانت شد

کفت اگه گردنش(دورازجونت)میشکست اگه سرش میشکست اگه یه رگ تو سرش پاره شه

من همشونو میکشم

به عمع جونت اس دادم و گفت اگه حالش بهم خورد سریع ببرینش بیمارستان

اما شما از خواب بیدار شدی سرحال بودی با بابایی بازی کردی و شیرتو خوردی و لالا کردی

مامانی منو ببخش خیلی خیلی دوست دارم

تو بهترین اتفاق زندگیمی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

الهه
4 مرداد 92 0:05
قربون این پسر با این قیافه مهربونش بشم من خییییییییییییییلی نازی آرتین کوچولو مامانی بیشتر از این مواظبش باش خدایی نکرده زبونم لال اتفاقای غیر قابل جبران پیش میاد که دیگه کاری نمیشه کرد هر جا هم میری چشم از پیرت بر ندار گلم ایشالله که دیگه همچین اتفاقی پیش نمیاد


وای الهه داشتم سکته میزدم خدا بهم رحم کرد
مامان شبنم
4 مرداد 92 0:14
سلام .من به آرتین کوچولو رای دادم امیدوارم نفر اول بشه.خدا حفظش کنه خیلی ملوسک عاشقش شدم


مرسی دوستم بووووووووس
فائزه
4 مرداد 92 2:34
سلام
همه ی پستارو خوندم واقعا بینظیر . شماها بهترین مامان بابای دنیا میشین 1مرد بارش بیار تا بیشتر از این بهش افتخار کنی عزیزم
خوشبخت و موفق باشید


مرسی فاعزه جون
رای یادت نره خاله مهربون
نسيم
4 مرداد 92 10:07
سلام عزيزم پسر نازي داري خدا حفظش كنه اگه موافقي تبادل لينك كنيم


اره عزیزم حتما لینکت میکنم
مامان ایدین
4 مرداد 92 10:09
°°°°°°°°°°°°|/ °°°°°°°°°°°°|_/ °°°°°°°°°°°°|__/ °°°°°°°°°°°°|___/ °°°°°°°°°°°°|____/° °°°°°°°°°°°°|_____/° °°°°°°°°°°°°|______/° °°°°°°______|_________________ ~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_\~~~~~~ ~~~~~/ _میتونی بهم سر بزنی _\~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ ,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸..... *•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* _________________##________## جیگری تو
مامان ایدین
4 مرداد 92 10:10
من این نی نی رو خیلی دوسش دارم خاله
سحر
4 مرداد 92 13:32
آخی عزیزم خاله به قربونش خداروشکر که اتفاقی نیفتاده. قربون اون خنده هاش...


مرسی خاله جونم
soulraz
4 مرداد 92 17:49
سلام،خدارو شکر که اتفاق بدی نیفتاد
تو رو خدا هر روز برای پسر نازت و خودتون صدقه کنار بذار
امیدوارم همیشه سالم و شاد باشید


اره گلم خدا رحم کرد
هروز صبح براش اسپند دود میکنم و از این ببعد یه صدقه میزارم کنار
مرسی که سر زدی گلم
مامان سید عرشیا
4 مرداد 92 18:41
چه پسر نازی داری. ماشالله .تفریبا همسن پسر منه . عرشیای من 5 دی دنیا اومده . اگر با تبادل لینک موافقی بیا خبر بده.


حتما عزیزم چرا که نه
چشم عسلی
5 مرداد 92 1:35
درک میکنم توی اون لحظه چه حالی داشتیبرای پسری من هم چنین اتفاقی افتاده بود و خیلی ناراحت بودم.مواظب این ماه کوچولو باش
بهش رای هم دادم


خیلی ماهییییییییییی مرسی
مرمر(مامی کسرا)
5 مرداد 92 16:16
وای عزیزدلم...خدا رو شکر که اتفاق بدی نیوفتاده...مواظبش باش مامانی...
شقایق مامان آرشا
5 مرداد 92 16:38
وای مامانی خدا را شکر به خیر گذشت
رضوان مامان رادین
6 مرداد 92 4:29
سلام خانومی..چه نی نی نازی دارید...خدا حفظش کنه
مامی
7 مرداد 92 2:09
ای جان ای جان ای جان چقدررررررررررررر نازه این گل پسر. چقدر ملوسه واقعا عاشقش شدم از ته دلم میگم. واییییییییییی کاشکی الان کنارم بود یه بوس گنده میکردمش

خدا بهت ببخشدش.

چهره ش تو ذهنم هک شد. بس که خوشکله
تورو خدا براش اسفند دود کن. فداش بشم



مرسی خاله مهربون و خوبم
مامان محمدامین
7 مرداد 92 13:29
خدارو شکر که به خیر گذشت عزیزم واقعا که فرشته ها مواظب بچه ها هستن فدای تو جیگر خاله...خیلی نازی ارتینی خاله پستای جدید داریم...
سپیده
7 مرداد 92 20:08
قربون پسر خوشگل و ناز و شیطون.مرمر جون چهرش به دل میشینه از بس ناز.مثل فرشته هاست
مامان سید عرشیا
8 مرداد 92 15:28
اون عکس که آرتین خان زیر سرش گذاشته خیلی ماه شده. ماشالله . هر وقت آپ کردین خبر بده تا عکسهای جدیدشو ببینم. فدات بشم عزیزم.
مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
8 مرداد 92 17:21
آیا در رؤیاهایتان ، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده اید ؟ شب قدر، رؤیایی است که به حقیقت می پیوندد . . . این روزها و شبها التماس دعا
مهتاب
8 مرداد 92 19:44
سلام عزیزم
از تو نوعروس پیدات کردم. هزار ماشالله
پسرت ماهه. دلم ضعف رفت وقتی دیدمش. عاشقش شدم. حتما بهش رأی می‌دم.
بازم ماشالله. به تخته هم زدم.


مهتاب جونم دوستاي نوعروسم همه ماهن،واقعاهمه دختراي دوست داشتني هستن.خوشحالم كه باشماهم اشناشدم
خيلي مهربوني بوووووس
مينا
9 مرداد 92 11:30
سلام راي دادم به منم سر بزن خوشحال ميشم
مامان حسنا
9 مرداد 92 12:34
خداروشکر که بخه خیر گذشته عزیزم این انفاقا واسه همه بچه ها هست حسنا هم خیلی خورده زمین ... یه روز تو تلوزیون ی مشاور کودکان اورده بودن میگفت تا حالا هیچ بچه ای بخاطر اینکه سرش بخوره زمین اتفاقی واسش نیوفتاده راستم میگفت خواهر زاده ی خودم وقتی چزی رو میخواد و مامانش بهش نمیده سرشو میکم میزنهبه زمین... درسته اونموقع خیلی میترسی ولی مطمئن باش گریه های ارتینم ب خاطر ترس تو بوده حسنا وقتی با سر میخوره زمین من سریع باهاش بازی میکنم گریه نمیکنه ولی اگه بگم اخ چی شد زود گریه میکنه مواظب جیگری باش
معصوم/مامان جان جان فاطمه
10 مرداد 92 23:55
واي عزيزم ،شكر خدا كه به خير گذشت هيچ وقت بچه رو به يه غريبه نسپار چون احساس مسئوليت نداره ارتين جونم كه با اين عكس ها حسابي دلبري ميكنه
مونس ( امیر علی و ایلیا, دوقلوهای قندعسل )
17 مرداد 92 3:11
من به جز ماچ کردن این گل پسر دیگه حرفی ندارم
( انشااله همیشه بلا ازش دور باشه )


ایشالله خاله بلا از همه نی نی ها دور باشه
نفس
19 مرداد 92 1:13
واقعا پسر خوشکلی دارین خدا براون نگه داره...بهتون رای دادم...بوووووووس پسرخوشکل
سارا مامان محمدرضا
30 مرداد 92 13:07
با سلام. وای این اتفاقو که تعریف کردید یادم به پسر خودم افتاد که 2 روز پیش اونم از تخت افتاد! حالتونو درک میکنم. منم داشتم می مردم و با گریه هاش گریه میکردم. اما تو وبلاگش ننوشتم که از یادم بره. ماشالله پسرتون خیلی نازه.  من شما رو با اجازتون لینک کردم. بچه هامون همسن هستن میاید با هم دوست شیم؟ اگه دوس داشتید ما رو هم لینک کنید و بهمون سر بزنید خوشحال میشیم.

اره دوستم معلومه با افتخار لینک شدین
درضمن واقعا از ته قلبم له این نتیجه رسیدم خدا خودش نگه داره فرشته های کوچولوش هست