خردادوتیر
جیگر طلای مامانی ببخشید که دیر به دیر میام برای اپ کردن اما واقعا وقت نمیکنم
عزیزم تو پست قبل گفتم که بعد از یه ماه از مشهد برگشتیم شهری که توش زندگی میکنیم چابهار
راستش عزیزم قرار نبود به این زودی برگردیم اما جایی که مامان قبلا کارمیکرد تشو قبل تولد شما (دفترهواپیمایی)
ریسم باهام تماس گرفت و گفت اگه اماده هستم میتونم برگردم
راستشو بخوای دودل بودم نمیدونستم کاردرستیه یا نه اما همه حمایت کردن و تایید و گفتن برو
منم خیلی نگران بودم اما بلاخره دل و زدم به دریا و برگشتیم چابهار تا حضوری بیام دفتر و صحبت کنم و خدارو شکر همه چیز عالی بود من بعد از دوسال وقفه برگشتم سرکارم اینکه روزای اول چه استرس وحشتناکی از اینکه تورو نمیبینم چندساعت داشتم بگذریم
یه چندساعت پیش بابایی و چندساعت پیش دایی علی میمونی
البته کل ماه رمضون رو پیش دایی علی بودی چون بابا سرش شلوغ بود
خلاصه که چیگر طلا بخاطر اینده بهتر برای تو مامی برگشته سرکارش اما راستشو بگم واقعا از اینکه برگشتم لذت میبرم اینکه یه تایمی رو. دارم برای خودم بدون مسولیت مامان گونه(مامان ها نیفهمن چی میگم)
17.3
خب عشق من از همه اینا بگذریم روز 17خرداد برا من یه روز فوق العادست دوسال از اون روگذشته روزیه بی بی چک هام هردوش علامت مثبت رو به من نشون دادن و بلافاصله رفتم ازمایش خون دادم و اونجا فهمیدم یه فرشته اسمونی تو دلمه
شیرین عسل من اینروزا انقد شیرین شدی که خد نداره میخوای منظورتو به مامان بفهمونی و این لذت بخش ترین چیز عمره منه که میبینم کم کم داری همه چیزو میفهمی
بیشترحرفای منو میفهمی کارایی که بهت میگمو انجام میدی (البته نه همیشه)مدتیه که توخونه از پوشک گرفتمت و فقط بیرون پات میکنم که اونم با مخالفت خیلی زیاد تو روبرو میشم
جیش رو معمولا بعد از اتما کار میای میگیاما اگه پی پی داشته باشس قبلش میای و میگی ماما اه
الهی فدات شم توخونه راه میری فقط میگی ماما و نمیدونی چه لذت بخشه شنیدنش
دایره لغاتت زیاد شده
ماما
بابا
تا تا(تاب تاب)
دادای(دایی)
اب(با)
دا(داغ)
جیش
اه(پی پی)
جیز
دست(دس)
نی نی(نونی)
پیشی(پیش)
ببعی(بع)
جی جی(جی)
افتاد(اوفده)
بده(ده)
وقتی منو صدا میکنی و نمیام میای دستمو میگیری و میکشونی دنبال خودت
عشق اب بازی شدی کی میتونه وقتی چشمت به اب میفته تورو جدا کنه از اب
جرات ندارم بگم بریم دست بشوریم تموم تنتو خیس میکنی و وقتی میارمت بیرون انقد گریه زاری میکنی خدامیدونه
به هربهونه ای میری حموم و میشینی تو وانت
منو بابایی هم جمعه ها میبریمت دریا اب بازی و حسابی بازی میکنی فقط نمیدونم چرا لب دریا بیشتر شن بازی دوست داری تا اب بازی
خلاصه که عشقم تو فقط یه عسل شدی که فقط باید خوردت انقد شیرینی
و میدونی که جون منی عاشقتم
اینم عکسای خرداد و تیرماهت
اینجا میخواستم بیدارت کنم بریم واکسن بزنیم اما همچین غرق خواب بودی که لباستم عوض کردم بیدارنشد
وقتی ارتین جون میاد دفتر کمک مامانی میکنه