آرتین آرتین ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آرتین کوچولو

روزانه های ماه هفتم

1392/6/4 1:58
نویسنده : مرمر
470 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندک من پسرکوچولوی شیرینم اول از همه پارسال روز 17.3.91 که برای اولین بار از وجود نازنینت باخبر شدم عمه ژاله ات کنارم بود از ازمایشگاه برگشتیم خونه من ذوق زده بودم و نمیدونستم دیگه به کی خبر بدم که تو هم هستی که عمه ژآله جون تو رفت تو اتاق و با یه دست لباس اومد پیشم داد دستمو گفت برای نی نی .وای که اون لحظه به نظرم کوچولوترین لباسایی اومد که دیده بودم این اولین کادویی بود که کسی بخاطر وجود تو بهم میداد 

نمیدونی چه روزایی که این یه دست لباس رو بغل میکردم و تو رو توشون تصور میکردم اینکه بدنیا بیای کی میپیوشی؟ بهت میاد؟اره حتما به نی نی کوچولوی من همه چیز میاد 

بارها از ژاله جون پرسیدم چندماهگیش میتونه اینارو بپوشه؟اونم میگفت 6یا هفت ماهگی باز من غرق شادی لباسارو بغل میکردمو میگفتم وای یعنی 6یا هفت ماهه انقد کوچولویه 

نمیدونی چقد از یه دست لباس انقد خاطرات قشنگ دارم منو یاد روز اول از باخبر شدن از وجود تو میندازه حالا یه هفته مونده به هشت ماهگیت گل من لباسا اندازت شده 

شاید موضوع مهمی نباشه اما میخواستم که بدونی از این لباس چه خاطره هایی دارم چه روزا که .........


niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

عزیز دلم دایی علی دوروزه دفته بود زاهدان وقتی برگشت صبح زود اومد خونه ما گفت اومدم فسقلی رو ببینم دلم براش یه ذره شد اومد بغلت کرد و کلی باهات بازی کرد بعدم یه پاکت داد دست من گفتم چیه نکنه سواغاتی اوردی خندید گفت از کجاف فهمیدی باز کردمو دیدم برای تو لباس خریده و اورده 

این ارتین جونی با لباس دایی علی (البته یکیش که لباس تو خونه ای بود برات بزرگه گذاشتم برا یکی دوماه دیگت)

 

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

خب برسیم به فضولیات با روروک تخت گاز میری طرف میز تی وی از اونجایی که منم کلی اونرو چیز میز گذاشتم عاشق میز تلویزیونی یه بار همه چیز و از جلوی دستت برداشتم اما یکی بهم پیشنهاد داد بجای برداشتن کامل ا زدسترست دور کنم منم همین کارو کردم ولی بازم تو سعی میکنی بهش برسی

وقتی میری اونجا همش مواظبی که من نیام بالا سرت تا صدات کنم و بکشمت یه طرف دیگه وقتی هم میام اینجوری نگام میکنی

 صبحا ساعتای 10یا 10.30 از خواب بیدار میشی و از اونجایی که مامان جونت یکم تنبله تو بیدارم میکنی اول یه عالمه آوازای خوشکل میخونی بعد که میبینی فایده نداره و من هنوز خوابالوام خودتو قل میدی تو بغلم یا با دستت صورتمو لمس میکنی عاشق اینکارتم وقتی پا میشم و بهت میگم عشق کوچمولویه من چطوره زودی غش میکنی از خنده

دیگه اینکه دیروز برای اولین بار پشت سر من گریه کردی .چندبار امتحان کرده بودم قبلاو دیده بودم پشت سرم گریه نمیکنی اما دیروز دایی علی و نیما اینجا بودن منو بابا فرهاد خواستیم به سربریم بیرون گفتم بچه ها دست شما باشه من نیم ساعته برمیگردم اول رو زمین بودی و زدی زیرگریه بعد دایی علی بغلت کرد با دایی علی خیلی جوری و اصلا بغلش گریه نمیکنی اما همین که من در و بستم دیدم صدای جیغ و گریه ات درومد منم زودی دروباز کردم و دیدم داری از تو بغل دایی خودتو پرت میکنی طرف من

راستش عسلم خیلی حس خوبی بهم دست داد اینکه دیگه میدونی من تکیه گاه محکمتم اینکه منو میخوای این بهترین اتفاق تو این روزا برام بود

جیگر مامان 27شهریور عروسی دایی نیما شماله

منو شماهم باید با دایی علی ونیما بریم دلم میخواست بابا فرهاد هم همراهمون میومد و با ماشین خودمون میرفتیم اونجوری میتونستم کلی بارو بندیل بیارم اما بابا فرهاد بخاطر یه سری مشکلات نمیتونه همراهمون بیاد با اینکه خیلی دلش میخواست که با ما باشه

هزارو یک راهو امتحان کردیم که هوایی بریم اما نشد یا پروازا پرشده بود یا اینکه به یه شهر دیگه داشتن که برای من خیلی سخت میشد

حالا دایی علی هم میگه خسته شدم بریم زودتر تا یه ابو هوایی عوض کنیم نمیدونم تو منو اذیت میکنی تو این مسافرت یانه؟اون سری که خیلی ماه بودی همش خوابیدی تا رسیدیم شمال اخه راهم کم نیست که دوروز تو راهیم

ایشالله این سری هم اذیت نکنی گل من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مامان حسنا
4 شهریور 92 11:41
نه اتفاقا جالب بود که عکس لباسشو گذاشتی خاطرش واست زنده شد... سئغاتیهاشم مبارکش باشه ببین دایی چقد دوسش داره که دقیقا لباس و سایز تنش گرفته... ایشالا ک ارتین تو راه اذیتت نکنه ولی مطمئن باش الان که بزرگتر شده تو ماشین حوصلش سرمیره و نق میزنه
soulraz
4 شهریور 92 20:30
سلااام
هزار ماشالا چقدر نازو خوشکله این گل پسر،هرچی بپوشه بهش میاد
یادتون نره اسپند دود کنیداا
عزیزم عروسی داداشتون رو بهت تبریک میگم،خوشبخت بشن
ویه شما هم خوش بگذره


مرسی دوستم.الان شمالم خداروشکرتاحالاخوب بوده
مرمر(مامی کسرا)
5 شهریور 92 16:08
عزیزم ماشالا چقدر بهت میان لباسات..دست عمه جونو و دایی جونت درد نکنه...
ایشالا عروسی بهتون خوش بگذره..امیدوارم آرتین جونمم اذیت نشه تو راه...بوس برا کوچولوی خوشگلم...


چشات قشنگ میبینه خاله جون.دیروز رسیدیم شمال.نی نی جون اصلا اذیت نکرد
مامان شبنم
5 شهریور 92 18:09
سلامممممم ای جان اینقدر از این جیگر عکس نزار نمیدونی چقدر دوسش دارم برو براش اسپند دود کن اگه اونجا بودم حسابی میچلوندمش
مامان محمدامین
5 شهریور 92 23:09
خب خیلی خوشگلن لباساش...هم اونی که عمه داده هم اونی که دایی اورده... بهت خیلی میان عروسک... مسافرت خوش بگذره بهتون.سفر به خیر
سارا مامان محمدرضا
6 شهریور 92 13:19
مرمر جون پس کو نظر من؟ راستی آپم بیا پیشمون.
الهه(مامان یاسان)
7 شهریور 92 11:32
سلام مرمر جونم بازم که عکسای خوشگل مشگل برامون گذاشتی و فکر این دل مارو هم نکردی که,بابا ما اینور دلمون برا این خندهای جوجوت آب میشه خانمی آپم
سارا مامان محمدرضا
10 شهریور 92 3:55
ایشالله همیشه به گردش و شادی آرتین خوشکله شمال بهت خوش میگذره؟ آفرین که مامانی رو اذیت نمیکنی. ایشالله عروسی بهتون خوش بگذره آپم دوسی
معصوم/مامان جان جان فاطمه
12 شهریور 92 1:04
قدو بالاي تو رعنا رو بنازم ... تو كه جيگر هستي مامان جونت هم با اين عكس ها دل ما رو اب ميكنه خدا حفظش كنه ماماني ارتين جوجو قول ميده تو اين سفر شما رو اذيت نكنه خوش باشي
مامان سيد عرشيا
12 شهریور 92 11:07
عزيزم انشاله عروسي خوش بگذره . من چه قدر ارتين جونو دوست دارم. ماشالله كه خيلي نازه. راستي لباسهاي نو هم مباركش باشه.
مامان مهرسام
12 شهریور 92 19:53
اتفاقا خاطره لباس خیلی قشنگه و شاید برای هر مادری اتفاق افتاده باشه ..ایشالا لباس دامادی بپوشه
faezeh
12 شهریور 92 23:14
دلم غش میره عکسای نینیتو میبینم خیلی شیرینه حتما واسه نانازت اسپند دود کن
عرفان خان و مامان زهره
12 شهریور 92 23:43
سلام به شما مامان عزیز و دوست خوبم جدیدا یه طرحی از طرف یکی از دوستان پیاده شده که فوق العاده راحته و مفید برای یاد و شاد کردن عزیزایی که دیگه بینمون نیستن. یه گروه 30نفره تشکیل میدیم و هر نفر یه عزیزش رو ثبت نام میکنه (نام مرحومه / مرحومه + نام پدرش) بعد از تکمیل گروه یه برنامه براتون ارسال میشه که ماهانه هر نفر باید: 1جزء قران و 1روز کامل نماز قضا و 1نماز آیات برای عزیزی که اسمش ذکر شده بجا بیاره. خوبیش اینه که 1ماه برای انجام اعمال فوق العاده کوتاه و ساده فرصت داریم. ******* جهت ثبت نام= نام متوفی + نام پدرش **** منتظرت هستم عزیز دل
مونس ( امیرعلی و ایلیا دوقلوهای شیطون بلا )
13 شهریور 92 3:24
عزیز دل منی شما آرتین جان چه لباسای قشنگی . مبارکت باشه پسر خوش اخلاق ...من خیلی دوست دارم خاله جون
پرهام ومامانش
13 شهریور 92 22:25
سلام مامانی برای عشقت حسابی اسپند دود کن ماشالله روز به روز خوشگلتر میشه ببوسششششششششششششششششش
مامانی درسا
14 شهریور 92 3:12
الهی عزیزم لباسات مبارکه انشاالله به سلامتی تن کنی ....... عروسی هم خوش بگذره مبارکه
سپیده
18 شهریور 92 17:29
چه عمه و دایی با سلیقه ای.لباساشم خیلی بهش میاد البته خودش خیلی ناز ایشالله هم تو راه اذیت نشید.کدوم شهر شمال میاین؟آخه من شمالی ام
مامی لیلی
19 شهریور 92 10:17
هزار ماشاا... به این گل پسر چه نازیییییییییی خاله جون عروسی بهتون خوش بگذره.
مامان ایدین
20 شهریور 92 9:38
واییی کوچولوی من تو چقدر شیرینی من خیلی وقته بهت سر نزده بودم عزیزم چقدر تو خوش تیپی
مامان ندا
21 شهریور 92 12:42
مامانی سرگرم عروسی دایی هستی ونمیایی وب من رواپ کنی
معصوم/مامان جان جان فاطمه
3 مهر 92 12:09
مرمري كجايي؟؟؟
ارتين جوجو خوبه؟
كو پست كو عكس؟


سلام معصوم جون والله دوروزه از مسافرت برگشتم میام همه خبرارو با عکس میزارم
هانا
5 آبان 92 0:36
فروش پوشاك مارك پامپرز و غيره ..... براي اطلاع بيشتر با اين شماره تماس بگيريد. فقط دوستان هزينه پست با خودتون هستش. 09337961442