5ماهگیت مبارک جوجه پرطلایی
آرتین کوچولوی من پنج ماهگیت مبارک عشق مامان 5ماهه که کنارمی هرشب تو بغل من میخوابی و روز و باتو شروع میکنم و شب رو باتو پایان میدم
5ماهه که بزرگترین حس عاشقی رو دارم حسی که هیچ وقت پایانی نداره.پسرکوچولوی من روزی میرسه که مردی میشی و من پیر و فرتوت ولی اون موقع هم همین حس الان رو دارم همیشه کوچولو ترین و شیرین ترین برای من میمونی.
عزیزکم هروز یه کار بامزه انجام میدی الان سه روزه که ساعت 7صبح بیدار میشی انقد وول میخوری و میخندی که منو بابایی هم بزور چشمامون رو باز میکنیم صبحا بیخیال من میشی همش به طرف بابایی میچرخی و پاهات و جمع میکنی میاری بالا و میزنی به بابایی دستت و هم همش میزنی به دستشو خلاصه انقد بامزه بازی درمیاری تا بیچاره بابایی پا میشه باهات بازی میکنه و باهمدیگه میخندین منم خواب و بیدار با چشم بسته به خنده های شما دوتا گوش میدمو کیف دنیا رو میکنم (همیشه دلم میخواست نی نی ام خوش اخلاق باشه و تا چشماشو باز میکنه میخنده شما دقیقا همینطوری هستی بمحض اینکه چشمای نازتو باز میکنی میزنی زیر خنده)بعد یکساعت که با بابایی بازی کردی به طرف من میچرخی و شیرمیخوری و تو بغلم لالا میکنی و تا ساعتای 10.30باهم میخوابیم نمیدونی چه کیفی داره این کار جدید
تازگی ها تو خواب برای خودت غلت میزنی و دمر میشی بعد تو خواب بدون اینکه چشماتو باز کنی شروع میکنی به غرغر کردن اونم با یه صدای خیلی بامزه من بیدار میشمو دوباره به رو میکنمتجوجو کوچولو
دیگه اینکه مامانی داریم اسباب کشی میکنیم و میریم یه خونه بزرگتر اخه اینجا یکم برامون کوچولو بود منم از بابایی خواستم تا یه جای بزرگتر برامون بگیره و یه مدتی گشتم تا یه خونه رو پسندیدم حالا اگه خدا بخواد جمعه یا شنبه اسباب کشی میکنیم یه نکته مثبت دیگه هم اینه که دایی علی و دایی نیما هم تو همون مجتمع اومدن خونه گرفتن یعنی اسباب کشیامون باهم میشه و دیگه به دایی جونیا هم نزدیک شدیمخداروشکر
برای ماهگرد 5ماهگیت کیک درست کردم که چون منتظر دایی جونات بودیم و اونا هم دیر اومدن شماخسته شدی و خوابیدی نشد باهاش عکس بندازی گل پسرم
قربون اون اخمت برم من .اینجا داری تلویزیون نگاه میکنی با جدیت هم دستتو میخوری
دلم میخواد این دوتا انگشتتو قورت بدم
قربون اون نگاه نانازت برم من
این دوتا عکسو همین الان ازت گرفتم توی خواب خودتو دمر کردی الهی من فدات شم اخه تو پیشی منی ببین چقد ملوسی