آرتین آرتین ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

آرتین کوچولو

روزانه های ما دوتا

1392/2/16 1:57
نویسنده : مرمر
838 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه جونم الان ساعت ١.١٥دقیقه شبه و شما لالا کردی

منم تندی اومدم باز خبراتو بنویسم و برگردم کنارشاما .اینروزا تنها وقت آزاده من شبهاست که شما میخوابی وگرنه درطول روز هیچ وقت ازادی نیست که برای خودم داشته باشم

نظافت خونه حموم رفتن لباس شستن همه و همه شده کار نصفه شبای من چون شیرینک من اصلا نمیزاری ازت یه دقیقه دور شم همش میخوای به من بچسبی و بیشتر موقع ها هم با زبون بی زبونی میخوای که راه برم و تو  توی بغلم لم بدی 

گاهی قوزک پام درد میگیره از بسکه تورو راه میبرم ولی بازم سیر نمیشی یه خواب بلبلی میکنی تا من بیام بشینم زودی چشمای نازتو باز میکنی و شروع به اعتراض میکنی

پسرک ملوسم ناز کن که نازت خریدار داره .نمیدونم چطوری اینهمه بغلی شدی اصلا دوست نداری رو زمین باشی گاهی میزارمت رو تشک رو زمین تا برا خودت ورجه وورجه کنی اما فقط ٥دقیقه خوشت میاد باز زود خسته میشی و میخوای بیای بغلم

عزیزک من٢٩فروردین برای اولین بار منو تو تنهای تنها رفتیم حموم و چقد هم خوشت اومد کلی خندیدی خیلی شیطون شدی و یه دقیقه هم اروم نمیگیری همش درحال لگد انداختن و دست و پا زدنی از حموم اوردمت بیرون و ازت چند تا عکس خوردنی گرفتم دلبرک من

اینروزا دستت که خوشمزه ترین خوردنی دنیا برات شده و همش داری دستتو میخوری به یه انگشت یا یه دست هم قانع نیستی هردوتا دستتو با همه انگشتات میکنی تو دهنت و ملچ ملوچ میخوری و بامزه ترین صدای دنیا رو درمیاری نفس مامان

niniweblog.com

اینروزا عکس گرفتن از تو سخت ترین کار دنیا شده یا همش دستات تو دهنته یا همش داری وول میخوری

دایره لغاتتنیشخندهم زیاد شده گ ق  ج ب م ا رو زیاد میگی وقتی خیلی ذوق زده ای همش میگی اگههههههه گیییییی خیلی نازنازی صدا درمیاری وقتی یکی باهات حرف میزنه اول بادقت گوش میدی و بعد شروع میکنی به سرو صدا کردن انقد حرف میزنی که بعضی اوقات میگم جوجو توروخدا یکم ساکت شو بذار منم حرف بزنمخنده

از ماشین سواری متنفر شدی تا میریم سوار ماشین بشیم شروع میکنی کولی بازی و جیغ و داد انقد گریه میکنی تا خوابت ببره راستش اولا میترسیدم میگفتم چش شده اینطور گریه میکنه حالا فهمیدم چون نمیتونی شیطونی کنی جیغ جیغ میکنی وگرنه هیچ مشکل دیگه ای نیستچشمک

نی نی کوچولوی من ٧اردیبهشت شدی ٤ماهه

 و نمیدونی چقد خوشحالم از اینکه ٤ماهه که صبحا از خوا بکه بیدار میشم اولین چیزی که میبینم تصویر زیبای تویه.٤ماهه مادر شدم پر از عشق شدم پر از حس خواستن شدم

صبحش بردیمت بهداشت میدونستم روز سختی برای هردومون میشه اینبار یه واکسن داشتی و واکسن که زدی یه ذره همونجا گریه کردی زود خوابت برداوردمت خونه همچنان خواب بودی

 تو.ی خونه ٤ساعت اول کمپرس سرد گذاشتم رو پات و ٤ساعت بعد کمپرس گرم مرتب چک میکردم یه وقت خدای نکرده تب نکنی که اخر یه درجه تب کردی مرتب قطره استامینوفن بهت میدادم تا شبش که سرحالتر شدی و کم کم بازی کردی و دوباره سرو صدات خونه رو پر کرد

فرداش با بابایی رفتیم لیپار باهم عکس گرفتیم خیلی خیلی ذوق زده بودی و خوشحال خداروشکر جای واکسنت هم اذیتت نمیکرد

یادم رفته بود تو پست قبلی بگم اینجا میگم یروز صبح ازخواب بیدارت کردم داشتم پوشکتو عوض میکردم یه کم باز گذاشتمت تا هوا بخوری که دیدم مث اب خوردن از این پهلو رفتی اون پهلو داشتم شاخ در میاوردم اخه اصلا قبلش امتحان نکرده بودی خیلیم خوشت اومده بود هی از این پهلو میرفتی اون پهلو بعدش سعی میکردی دمر بخوابی که دستت زیرت گیر میکرد و عصبانی میشدی و جیغ میزدی لباس تنت کردمو گذاشتم برای خودت رو تخت بازی کنی انقد از این پهلو به اون پهلو شدی اخر همونجوری خوابت برد

 

 

عزیزدل مامانی اینروزا مشغول اسباب کشی هستیم و من خونه مورد نظرمون رو پیدا کردم خیلی دوسش دارم چون هم یه محوطه خیلی خوب داره هم خود خونش قشنگه

از اونجا که ماد رجون هم میخواد بیاد چابهار و پیش مازندگی کنه بارش دنبال خونه میگردم تا نزدیک من باشه یروز با دایی و نیما و بابا فرهاد رفتیم همونجا تا ببینیم خونه خالی پیدا میکنیم یا نه .باباجون شما رو از ماشین اورد پایین و همینطور که داشت تو محوطه میچرخید دیدم شما خوابیدی

اخه مموشک من تو چقد بامزه ای که همه جوره خوابت میبره دلم میخواست اینجا گازت میگیرفتمخوشمزه

 

کلی شیرین کاریای دیگه داری که الان چون پاشدی و شیر میخوای دیگه وقت نمیشه بگم ایشالله تو پست بعدی همراه عکسای شکل ماهت

بووووووووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

پرهام ومامانش
16 اردیبهشت 92 12:20
سلام حالا که خوبه احوالاتش بزار بزرگتر شه مامان شناس شه ببین میتونی سرتو بخارونی خدا برات حفظش کنه خوابه خیلی خیلی نازه
شقایق مامان آرشا
16 اردیبهشت 92 16:56
ای جان عکس خوابت خیلی ناز بود 4 ماهگیتم مبارک
مامان محمد مهدی
16 اردیبهشت 92 17:12
با افتخار لینک شدین
مامان محمدامین
16 اردیبهشت 92 20:59
ای جونم نازی چه آروم تو بغل باباییش لالا کرده... ماشا...خیلی نازه.مامانش اسپند براش دود کن... 4ماهه شدنت مبارک خاله جون
مامانی رادین دردونه
17 اردیبهشت 92 10:51
سلام آرتین عسلی 4 ماهگیت مبارک خاله جون مامانیو زیاد خسته نکن هر چند عشقت به مامانی قدرت میده دوست دارم گل پسر
مامان حسنا
17 اردیبهشت 92 11:40
سلام مرمرجون خوبی ماشالا جوجه مونم کلی بزرگ شده اقا شده چقدر هم ماشالا خوشکل شده ایشالا ب سلامتی جا بجا بشید ک من بیام پیشت خوشبحالت ک ارتین روهوا میخوابه حسنا ک تا جاش گرم و نرم نشه نمیخوابه
الهه(مامان یاسان)
17 اردیبهشت 92 16:41
سلام مرمر جونم سلام آرتین خوشگلم آرتین خاله تو و یاسان چی یاد گرفتید که نمیزارید ما مامانا به کارامون برسیم
مامان سمی
18 اردیبهشت 92 13:05
وای که این وابستگیشون چقدر سخته اما با یه خنده شیرینشون خستگی از تنمون در میاد.خوابشم هرچی بزرگتر بشه مدتش بیشتر میشه آرتین منم تو همون ماهها خواب خرگوشی بود(البته باز بچه ها باهم متفاوتن)به هر حال تا این وروجکها بزرگ بشن ما پیر میشیم عزیزم