دوماهه شدی عشقم
جوجه کوچولو7اسفند دومین ماهگردت بود ولی من انقد استرس واکسن زدن شما رو داشتم که اصلا یاد ماهگرد نبودم صبح زود بیدارشدم لباستو عوض کردم و رفتیم بهداشت انقد ترسیده بودم که انگار میخوان سرمنو ببرن
خانوم سلیمانی مهربون اومد و گفت بیدارش کن تا شوکه نشه به هر زوری بود بیدارت کردم و دوتا واکسن به پاهی خوشگلت زدن یه ذره گریه کردی ولی زود خوابت برد و همه از مظلومی تو تعریف میکردن که چه زود ساکت شدی و
بعدش هم با بابا فرهاد رفتیم برات شربت استامینوفن گرفتیم چون هر 4ساعت باید بهت میدادم
اما عشقم خبر خوب این بود که از 20روز پیش شما هشتصد گرم چاق شدی و کلی باعث خوشحالی مامان و بابا شدی
قد 54
وزن4.800
دورسر 37
اوردمت خونه بعد از دادن استامینوفن خوابوندمت اصلا هم حوصله نداشتی
بعد که از خواب بیدارشدی دیدم داری یکم داغ میشی یه وعده شیر خوردی و از ساعت 5عصرتا12شب لب به شیر نزدی اومدم با قطره چکون دادم با قاشق دادم با شیشه دادم ولی لب نزدی و اگه بزور بهت میدادم همش و میریختی بیرون
دیگه میخواستم بشینم از ناراحتی گریه کنم که بالاخره ساعت 12.30 شروع کردی بخوردن
سه شنبه صبح با بابایی رفتیم لب دریا و شما خیلی خوشت اومده بود تخت گرفتی خوابیدی
عزیز دلم خلاصه که دوماهگیت مبارک باشه عاشقتم تا ابد