آرتین آرتین ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

آرتین کوچولو

اخرین شب سال 92

1392/12/29 3:09
نویسنده : مرمر
1,374 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل من

امشب اخرین شبه سال 92 هست و فردا سال جدید بیدار نشستم تا تو اخرین شب سال نو و دو برات از خاطرات روزای اخر بنویسم

عشق من اول از همه که 23اسفند تولد دایی علی بود و من براش کیک پختم اما چه کیکی شد نه که پف نکرد اندازه یه ورق کاغذ شد و بدمزه خخخخخخخخخخ

عزیزم پارسال تو هم تو تولد دایی بودی اما ببین جقد اقا شدی الهی مامی فدات شه گل من

این عکس پارسالاین امسال

 

این روزا حسابی خودتو برا همه شیرین میکنی اصلا غریبی با هیچکسی نمیکنی شبایی که میبرمت منطقه ازاد برای خودت از این مغازه میری تو اون مغازه و کلی کیف میکنی و باهمه هم به زبون خودت میگی و میخندی و اتیشی میسوزونی که بیا و ببین

خب گل مامان چهارشنبه سوری پارسال چون شما خیلی کوچولو بودی و هوا سرد بود من هیچ جا نرفتم که یه وقت شما اذیت نشی اما امسال که هوا دیدم خوبه و شما هم سرحالی به دایی علی زنگ زدم که بریم دریا؟گفت باشه به خاله منیره و اسما هم زنگ زدم گفتم اماده باشین تا بیام دنبالتون

بابا فرهاد بیچاره اما نتونست همرامون بیاد چون این روزا اوج کاربابایی هست و نمیتونه بیاد (بابا جونی تو منطقه ازاد بوتیک داره)الان که داری میخونی نمیدونم بابایی چیکارست هه

خلاصه مادر جون رو هم برداشتیم و رفتیم لب دریا .حسابی اتیش بازی و فشفه برقراربود ما رفتیم قسمت خانوادگی نشستیم که فقط از دور تماشا کنیم و جوونا هم اون وسط مشغول ترقه بازی اصلا نمیترسیدی از سرو صداها مامی جون

اما منم نمیبردمت نزدیک بیشتر لب دریا با همدیگه قدم زدیم و کلی عکس گرفتیم تا نزدیک دوساعت بودیم و حسابی بهمون خوش گذشت و موقع برگشت شما تو بغلم اروم لالا کردی اروم جون

عزیز مامان لباس عیدتو هم خردیم با اینکه کمد لباست خروار خروار لباس ریخته

مادرجون میخواست منو بکشه وقتی رفتم برا خردی لباس عید همش میگفت اینهمه داره اخه کی میخوای اینهمه لباسو تنش کنی اما خب من ذوق دارم مامی جون عید اومده نمیشه که نخرم

اینم خریدای من

اینم کادوی دایی علی برا عید شما

انقد شیطون شدی که خدا میدونه از رو تخت ما میری بالا بعد تند تند خودتو میرسونی به میزارایش و به هرزوری شده میری بالا تموم وسایلای منو پرت میکنی پایین اخرسرمیشینی با مودم بازی میکنی به هرکی عکستو نشون میدم میگم خودش رفته بالا باورنمیکنه

بخاطر جنابعالی مجبور شدم همه وسایلارو از رو میز بردارم بذارم تو کشو چون خسته شدم هروز باید همه اون چیزایی که ریختی رو زمین رو جمع کنم بذارم بالا

و اما رسیدیم به اتفاق بد ...عزیزم گاهی حس میکنم لیاقت مادر بودنو ندارم لیاقت ندارم فرشته ای مث تورو داشته باشم من نمیتونم مراقب گل زندگیم باشم .توخونه بودیم و قرار بود بریم منطقه ازاد توهم خلقت تنگ شده بود و بهونه میگرفتی و من داشتم حاضرمیشدم که تاکسی بگیریم تا رفتم توی اتاق لباسای بیرونتو بیارم دیدم صدای جیغت رفت هوا تا اومدم تو سالن دیدم رو زمین افتادی و کبودشدی و جیغ  میکشی وحشت کردم گفتم خدایا از رو مبل  حتما افتاده و دیدم بعله از رومبل خودتو پرت کردی رو سرامیکا اونم با سر .پیشونیت اندازه گردو باد کرده بود و کبود شده بود داشتم سکته میکردم زنگ زدم به دایی علی پشت سرش به بابات بعدش به مادر جون و عمه لیلا از استرس نمیدونستم چکار کنم توهم انقد گریه کرده بودی و بیحال شده بودی خودم هم داشتم ضجه میزدم تا دایی علی اومد تا تورو دید شروع کرد منو دعوا کردن گفت تو اخه مگه چکارمهمی جز مواظب بودن عشق من داری تا دایی علی رو دیدی خوشحال شدی و رفتی بغلش(اینو بگم که عاشق دایی علی هستی وقتی دایی علی باشه بغل هیچ کس حتی من هم نمیای و وقتی دایی میره یه ساعت پشت سرش گریه میکنی .وقتی ببینیش میری بغلش تا لحظه اخر)همینطور داشت منو دعوا میگرد که مادرجون اومد و زود کمچرس یخ برات گذاشتیم و یکم باد سرت خوابید دایی گفت بریم بیمارستان مادر جون نذاشت گفت نه الان بچرو میبری هزار تا درد و مرض میگیره اگه بالا نیاره و خواب الوونشه بخیر گذشته منم همش گریه میکردم.یه ساعتی با دایی بازی کردی و خدارو شکر هم حسابی سرحال بودی

عشقم منو ببخش مادر بدیم . اما میخوام بدونی تو مهمترین چیز زندگیمی بی تو میمیرم

از خدا فقط سلامتی میخوام همین برا همه

 

 

پسندها (6)

نظرات (30)

مامان حسنا
29 اسفند 92 16:02
سال نو مبارک
مرمر مامی کسرا کوچولو
1 فروردین 93 9:51
نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست اگر چه کوتاهترین شبش یلدا باشد . . . عیدتون مبارک دوست خوبم...
مرمر مامی کسرا کوچولو
1 فروردین 93 9:52
وای مبارکت باشه آرتین جونم...مطمینم خیلی بهت میاد...من اون لباس اولی رو خیلی دوست دارم...ایشالا به سلامتی بپوشیشون عزیز دلم...دوست دارم...
مرمر مامی کسرا کوچولو
1 فروردین 93 9:52
امیدوارم سالی پر از خیر و برکت و سلامتی داشته باشین...
شقایق مامان آرشا
1 فروردین 93 14:56
با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد سال نو مبارک
مرجان
3 فروردین 93 1:20
آخی ی ی الهی فداش'چه ورم کرده سرش خودتو سرزنش نکن عزیزم از این اتفاقا بالاخره پیش میاد'انشاله همه نی نی ها همیشه تنشون سالم و لبشون خندون باشه عیدتون مبارک
معصوم/مامان جان جان فاطمه
4 فروردین 93 1:19
یک نفر همره باد آن یکی همسفر شعر و شمیم یک نفر خسته از این دغدغه ها آن یکی منتظر بوی نسیم همه هستیم در این شهر شلوغ این کفایت که همه یاد همیم عیدتون مبارک
مامان دیانا
5 فروردین 93 0:54
الهی بگردم.عزیزم یکم بیشتر مراقبش باش.قضا و قدره دیگه.شکر خدا بخیر گذشته.
ماروکیجاشان (مادر و دخترها)
5 فروردین 93 9:55
سلام عزیزم ، سال نو مبارک ، ایشاله سال خوب و خوشی در کنار خانوادتون داشته باشید
مامانی درسا
6 فروردین 93 4:00
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نو مبارک باز کن پنجره را که بهاران آمد که شکفته گل سرخ به گلستان آمد سال نو مبارک
sepide
6 فروردین 93 17:51
لباسای عیدت مبارک عزیزم سال خوبی داشته باشین بمیرم واست سرت و دیدم دلم غش کرد خدا نگهداره همه نینی ها باشه الهی امین
مامان بردیا قلقلی فلفلی
8 فروردین 93 1:53
سلام .. سال نو مبارک جوجو...
مامان شبنم
11 فروردین 93 21:35
سلام سال نو مبارک.بمیرم براش این قلمبه رو پیشونیش نیگا کن
مامان ندا
14 فروردین 93 20:06
سال نومبارک
پرهام .مامانش
15 فروردین 93 23:29
سال نومبارک ارتین جون
مامانی هیما
17 فروردین 93 12:58
سال نو مبارک عزیزم انشااله در کنار هم شاد و خرم باشید
مرجان
18 فروردین 93 19:08
ماریا جون سلام ، سال نومبارک انشاله همیشه ایام به شادی کجایی؟ چرا وبتو آپ نمیکنی؟ دلمون تنگ شد واسه آرتین
مامانی ویانا
24 فروردین 93 10:34
سال نو مبارک باشه آرتین جون
مهتاب مامان یلدا
31 فروردین 93 3:26
روز ماخانم های زیبا، دوست داشتنی، حساس، عاقل، مدیر، مدبر، خلاق و فداکار مبارکمون باشه! فقط خودمون می دونیم چه جواهراتی هستیم! سلامتی همه خانما. بخصوص مادرای گل
مامان دوقلوها
5 اردیبهشت 93 15:11
سلام دوست عزیز دوقلوهای من سارا و ثنا زنگیان تو جشنواره نوروزی شرکت کردن ممنون میشم به وبلاگ ما بیاین و دوقلوهامون رای و امتیاز5 رو بدین
معصوم/مامان جان جان فاطمه
11 اردیبهشت 93 23:07
عزيزم اپ نميكني
فرناز
12 اردیبهشت 93 18:13
سلام مامان نی نی خوشگل فرشته کوچولو خوشگلی دارین. خدا حافظش باشه همیشه. من نماینده بیمه هستم با دیدن این وبلاگی که واسه آینده ی فرزند نازنینتون طراحی کردین میشه متوجه شد که این نی نی والدین آینده نگر و به روزی داره... با توجه به حرفه م وظیفه ی خودم دونستم که به چنین پدر و مادر خوش ذوق و آینده نگری در مورد طرح آتیه فرزندان اطلاعات بدم... طرح آتیه فرزندان: شما در این طرح میتونید با پس اندازی روزی 1000 تومن برای آینده ی فرزندتون سرمایه گذاری کنید. (این حداقل مبلغه! میتونید هر مبلغی که دوس دارید قرارداد ببندید) مدت قرار داد هم به انتخاب والدینه! معمولا مدت جوری انتخاب میکنن که سن بچه به 20_22 سالگی رسیده باشه(خرج دانشگاه و جهیزه و....). تو این مدت هم یه سری پوشش بیمه داره و هم در پایان قرارداد اندوخته ی پول به همراه سودش رو دریافت میکنه. در طول مدت بیمه نامه هم (بعد از گذشت 2 سال از انعقاد قرارداد) میتونه 90% اندوخته ریالیشو وام بگیره!! به قول بیمه ای ها : از امروز به فکر آینده باشیم آینده همین فرداست همه ی شرکت های بیمه چنین طرحی دارن با تفاوت های کوچولو از شرکت های مختلف میتونید پرس و جو کنید اگر هم از من سوالی داشتید در خدمتم novin.4055@gmail.com
مامان مونس
15 اردیبهشت 93 19:46
کجایی مرمر جونم . من 2 تا پست آپ کردم تو هنوز نیومدی خخخخ دلم تنگ شده واستون به زودی با پست جدید میام
مامان رها
20 اردیبهشت 93 15:01
سلام مامان ارتین خوبی چه گل پسری ماشالله من شما رو لینک کردم شما هم ما رو بلینکید یادتون نره هاااا
مرمر
پاسخ
لینک شدی دوست خوبم
رویا
27 اردیبهشت 93 18:27
سلام به ارتین کوچولوی ناناز ماشالله خیلی خوگشلیییی خاله جون خوشحال میشم به وبم بیای ارتین جونمو ببوسسس من لینکتون کردم اگرقابل دونستین منو لینک کنید مرسییییییییییییییییییی
مرمر
پاسخ
عزیزم لینکت کردم
مامان عاطی(مرجان)
30 اردیبهشت 93 13:11
آخه کجایی ماریااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نگرانتیم
مرمر
پاسخ
اومدم
مامان ندا
3 خرداد 93 23:49
سلام خوبی کجایی ارتین جون خوبه وبش روچرااپ نمیکنی کم پیدایی
مرمر
پاسخ
دوتا پست جدید اپ کردم
مامان مریم
10 خرداد 93 8:05
سلام عزيزم. كجاييد ؟ كم پيداييد ؟
مرمر
پاسخ
مسافرت بودم جات خالی عالی بود
مامانی درسا
3 تیر 93 2:53
کجایین شما دلمون براتون تنگ شده ......
مرمر
پاسخ
مسافرت بودم طولانی اما حالا اینجااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
مامانی هیما
3 تیر 93 8:56
مامانی کجایی دلمون براتون تنگ شده
مرمر
پاسخ
دل به دل راه داره قو.ربونت دخمل نازت برم