تولد زنبوری
سلام تولد زنبوریه ارتین کوچولوی منه بفرمایین
شیرین من بلاخره جشن تولد یه سالگیت هم برگزار شد
شب قبلش 26 دی ماه شمارو زود خوابوندم و مشغول چسبوندن تزیینات خونه شدم بابا فرهاد قبلش زحمت کشیده بود و بادکنکارو باد کرده بود و بعدش چون خسته بود گرفت خوابید
من شروع کردم به چسبوندن تزینات و همرو انجام دادم تا صبحش که با مادرجون و پدرجون و بابا فرهاد رفتیم خرید میوه و اومدیم خونه تا کارهارو کردیم عزیزکم من خواستم برم حموم که شمارو هم ببرم که تا رفتیم اب قط شد و نمیدونی چقد حرص خوردم.
خلاصه شما حموم نرفتی جیگر طلا.بعدش هم چون من برای پذییرایی گفته بودم دوستای صمیمیم که 14یا 15نفر میشن 4بیان تا 7 که بعدش مردها و فامیل بیان که هنوز حاضرشده و نشده مهمونا از راه رسیدن و باز چقد حرص خوردم که چرا همه چی اماده کامل نیست
راستش تقصیر خودمه فک میکردم وقت میشه همه کاراو کنم اما نشد و خیلی چیزا موند
مثلا نصف تمت بی استفاده موند مث لیبل نوشابه ها و نی و قاشق چنگال که اصلا یادم رفت بچسبئونمش
یا برگه یادگاری که اصلا اصلا یادم نبود بیارم
وایی چه مامان بدی.اما غصه نخورچون همه دوستای صمیمی مامان بودن میدم بعد برات بنویسن
اما برسیم به جشن تولد یه سالگی عشق من
قدم که بیرون پشت در چسبوندم زمین
فلش راهنما
خوش امد
ریسه اسمت
ریسه عکس 1تا 12ماهکی
ساعت تولدت
ریسه عکسای اتلیه ات
ریسه لباسای نوزادیت که یادم رفت بچسبونم(نگی بعدا مامی تو که همه چیز یادت رفت خب دست تنها بودم عشقم )
ریسه اپن
ریسه هپی
و میز میوه و شیرینی از میز تنقلات و میز شام عکس ندارم عزیزم
شام چلو جوجه به مهمونامون دادیم همراه با دسر ژله و موز که اضلا نتونستم بعکسم چون مهمونام اومده بودن و جلوشون زشت بود که عکس بگیرم
اینم عضق من همراه دوستاش کوروش نی نی خاله نسیم و امیرعلی نی نی خاله سمیه
عشق من خیلی پسرخوب و اقایی بودی و من و اصلا اذیت نکردی فقط دیگه دیروقت شده بود و خسته شدی و یکم غرغر خوابتو کردی
اینم یه نما ضبح فردای جشن از بادکنکا همه خیلی خوششون اومده بود که به سقف زدم و کلا از جشنت همه خوششون اومد مخصوصا برا لباس زنبوریت همه ضعف کردن
مامی جوووون کیکت خیلی خیلی زشت شد میخواستم بشینم گریه کنم با اینکه من یه طرح خوشگل داده بودم اما نتونسته بودن درش بیارن و اگه وقت بود حتما عوضش میکردم